مير مهر (جلوه هاي محبت يار)
سيد مسعود پور سيد آقايي
|
اشاره: امام عصر (عج) تجلّي رحمت واسعهي حق است. بايد نمودها و جلوههاي محبّت و مهر او را به همهي انسانها، به ويژه دوستداران آن امام نشان داد.
بررسي اين نمونهها، در شرايط امروز و براي انسان خستهي معاصر، از اهمّيّت مضاعفي برخوردار است؛ چه اين كه بسياري، به جاي مهر، بر قهر آن امام همام تأكيد ورزيدهاند.
در يك بررسي كوتاه، بيست و شش نمونه از محبّتهاي آن كاروانْ سالار قبيلهي مهر را برشمردهايم و آنها را در سه عنوان ((ياد)) و ((مدد)) و ((ديدار))، جمعبندي كردهايم.
السلام عليكَ أيّها الرحمة الواسعة.(1)
إن رحمة ربكم وسعت كلَّ شئ و أنا تلك الرحمة.(2)
اللهم هب لنا رأفته و رحمتَهُ و دعاءه و خيره.(3)
و اشفق عليهم من آبائهم و أُمّهاتهم.(4)
امام، مظهر اسماي حسناي الهي و تجلّي رحمت واسع حق است. كسي كه تربيت شدهي خداي رحمان باشد، مظهر رحمت بيكران الهي است. در وسعت سينهي او كه درياها هم به چشم نميآيد، كران، تا به كران عشق به همهي انسانها موج ميزند.
امام، پدري مهربان، همدمي شفيق و همراهي خيرخواه است.(5) در حجم نگاه سبز او، افق هم، رنگ ميبازد. حضرت مهديعليه السلام، شاهد همهي دردها و آلام انسانها است. دل او، دل بيداري است كه همراه هر تازيانه و هر قطرهي خون و هر فرياد، حضور دارد و درد و رنج مرا از من بهتر و بيشتر احساس ميكند و براي من بيش از خود من ميسوزد، چرا كه معرفت و محبّت من، محدود و غريزي است، در حالي كه معرفت او، حضوري و محبّت او به وسعت وجودي او باز ميگردد و تجلّي رحمت واسعهي حق است.(6)
دريغا! در گوش ما همواره، از قهر مهديعليه السلام گفتهاند و ما را از شمشير و جوي خون او ترساندهاند و از مِهر و عشق او به انسانها و تلاش و فريادرسي او به عاشقان و منتظرانِ خود كمتر گفتهاند! هيچ كس به ما نگفت كه اگر او بيايد، فقيران را دستگيري، بي خانمانها را سامان، بي كسان را همدم، بي همسران را همراه، غافلان را تذكّر، گم گشتگان را راه، دردمندان را درمان و در يك كلام، خاك نشينان عالم را تاك نشين خواهد كرد.
قهر او نيز جلوهي محبّت او است، چه اينكه قهر او بر جماعتي اندك و ناچيز از معاندان و نژاد پرستاني خواهد بود كه عليرغم رشد فكري انسانها در آن عصر، و هدايتها و معجزات آن حضرت و نزول مسيح(ع) از آسمان و اقتدايش به وي، باز هم به او كفر ميورزند و حكومت عدلاش را گردن نميگذارند و در زمين فساد ميكنند، كساني مانند صهيونيستها كه دشمن انسانيّتاند و جز زبان زور، هيچ زباني نميفهمند، و اين، يعني خارها را از سر راه انسان و انسانيّت برداشتن و مهر در چهرهي قهر.
آري، چه سخت است مولاي مهرباني را كه رحمت واسع حق است و در دلاش، عشق به انسانها موج ميزند، به چنين اتهامهايي خواندن و ((ميرِ مِهر)) را، ((ميرِ قهر)) نشان دادن!
سزاوار است در ايّام ولادت تجلّي رحمت واسع حق، مروري به گوشههايي از جلوههاي مِهر و محبت آن امام همام و آخرين ذخيرهي الهي داشته باشيم.
1- ناميدن (ياد كردن حضرت برخي از دوستداران خود را به اسم)
نام هر كس، عاطفيترين، شخصيترين و مورد علاقهترين نشانهي هر كس است. آنگاه كه نام ما را ميخوانند، چه بسيار مايهي شادماني و سرور ما ميگردد. هر چه، خوانندهي ما، محبوبتر و زيباتر، شنيدن صداي دل رباي او و شنيدن اسم و نام خود از زبان او دل پذيرتر و سرور انگيزتر. به راستي چه ابتهاجي دارد آنكه نام خود را از زبان خداي عالم ميشنود: سلامٌ علي إبراهيم، سلامٌ علي نوح، سلامٌ علي آل ياسين، ... .
مهدي(عج) همهي مردم و بويژه شيعيان خود را نيك ميشناسد و با نام تك تك آنان آشناست.(7) نامهي اعمال ما، هر هفته، به خدمت حضرتاش عرضه ميشود. او، هرگز، ياد ما را از خاطر نميبرد (ولا ناسين لذكركم). چه شعفانگيز است كه در سرزميني غريب، يكه و تنها آنجا كه راه را گم كردهاي، ناگهان، كسي با زبان آشنا، تو را بخواند و با مهرباني، تو را در آغوش نگاهاش بنشاند.
روزي آيةالله العظمي بهاءالديني به من گفت: ((امسال، در مكّهي معظّمه در مجلسي كه آقا امام زمان (عج) تشريف داشتند، اسم افرادي برده شد كه مورد عنايت آقا بودند، از جملهي آنان حاج آقا فخر(8) بود.))
خودم را به آقا فخر رساندم و از ايشان پرسيدم: ((چه كردهاي كه مورد عنايت حضرت واقع شدهاي؟)) گريه كرد و پرسيد: ((آقاي بهاءالديني نگفت چه گونه خبر به ايشان رسيده است؟)) گفتم: ((نه)). حاج آقا فخر گفت: ((من، كاري نداشتهام، جز اينكه مادر من، علويه است و افليج و زمينگير شده است. تمام خدمات او را خود بر عهده گرفتهام، حتّي حمام و شستوشوي او را. من گمان ميكنم، خدمت به مادر، مرا مورد عنايت حضرت قرار داده است)).(9)
للأخ السديد والوليّ الرشيد الشيخ المفيد أبي عبدالله محمّد بن محمّد بن النعمان، أدام اللّه إعزازه.(10)
2- سلام (تحيّت و سلام امام بر دوستداران خود)
سلام، تحيّت و بركت و رحمت و سلامتي است؛ نشانهي محبت و صفا، اخلاص و يك رنگي است؛ رمز عاشق و معشوق، مريد و مراد است. سلام خدا و امام بر هر كس، مُهر تاييدي است بر كارنامهي او.
((سلامٌ علي ابراهيم.)) در روايت است، آن گاه كه فرشتگان الهي، نزد ابراهيم آمدند و بشارت تولّد فرزند براي او آوردند و بر او سلام كردند، لذّتي كه ابراهيمعليه السلام از سلام اين فرشتگان برد، با تمام دنيا، برابري نداشت. به راستي چه لذتي دارد سلام مولا!(11)
((سلام عليك أيّها الولي المخلص لنا في الدين، المخصوص فينا باليقين))
((سلام عليك أيّها الناصر للحق، الداعي الي كلمة الصدق))(12)
چون ثلث از راه را تقريباً [برگشتم] سيّد جليلي را ديدم كه از طرف بغداد رو به من ميآيد. چون نزديك شد، سلام كرد...(13)
3- معانقه و در آغوش گرفتن
چون نزديك شد، سلام كرد و دستهاي خود را گشود براي مصافحه و معانقه و فرمود: ((اهلاً و سهلاً!)). و مرا در بغل گرفت و معانقه كرديم و هر دو هم را بوسيديم.(14)
چرا اين طور نباشد و حال آنكه حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) مرا شبي در مسجد كوفه به سينهي خود چسبانيده است.(15)
در اين موقع وارد مسجد سهله شديم، در مسجد كسي نبود. ولي پدرم در وسط مسجد ايستاد كه نماز استغاثه بخواند. شخصي از طرف مقام حجتعليه السلام نزد او آمد. پدرم به او سلام كرد و با او مصافحه نمود. پدرم به من گفت: اين كيست؟ گفتم: آيا حضرتحجتعليه السلام است؟ فرمود: پس كيست؟!.(16)
4- نظارت (آگاهي از احوالات جامعهي شيعه)
((فأنا نحيط علماً بأنبائكم ولايعزب عنّا شيء من أخباركم))؛
ما بر اخبار و احوال شما، آگاهايم و هيچ چيز از اوضاع شما، بر ما پوشيده و مخفي نميماند.
((أنا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللأواء واصطلمكم الاعداء))؛
ما، در رسيدگي و سرپرستي شما، كوتاهي و اهمال نكردهايم و ياد شما را از خاطر نبردهايم، كه اگر جز اين بوده دشواريها و مصيبتها، بر شما فرود ميآمد و دشمنان، شما را ريشه كن ميكردند.)
((صاحب هذا الأمر يتردد بينهم و يمشي في أسواقهم و يطأ فرشهم...))؛
صاحب اين امر، در ميان آنان، راه ميرود و در بازارهايشان رفت و آمد ميكند، روي فرش هايشان گام بر ميدارد...
5- شريك غم و شادي
در اين مورد، طوايفي از روايات وجود دارد كه صاحب مكيال المكارم آنها را متذكّر شده است.(17) جداي از آن ها از ديگر ائمهعليهم السلام نيز در اين مورد، روايات فرواني به ما رسيده است:
امام اميرالمؤمنينعليه السلام ميفرمايد:
((أنا لنفرح لفرحكم و نحزنُ لِحُزنكم...))؛
((ما، در شادماني شما، شاد، و براي اندوه شما، اندوهگين ميشويم...(18))).
امام صادقعليه السلام ميفرمايد:
((والله! لأنا ارحم بكم منكم بأنفسكم...؛
((به خدا سوگند! كه من، نسبت به شما، از خود شما، مهربانتر و رحيم ترم.(19)))
امام رضاعليه السلام نيز ميفرمايد:
((ما من احد من شيعتنا ولا يغتّم إلّا اغتممنا لغمّه ولا يفرح إلاّ فرحنا لفرحه...))؛
((هيچ يك از شيعيان ما، غم زده نميشود، مگر اينكه ما نيز در غم آنان، غمگين، و از شادي آنان، شادمانايم. و هيچ يك از آنان، در مشرق و مغرب زمين، از نظر ما، دور نيستند و هر يك از شيعيان ما كه بدهي از او بماند (و نتوانسته باشد بپردازد) بر عهدهي ما است...)).
6- دعا براي دوستداران خود
امام عليه السلام همواره، بر دوستداران خود دعا ميكند. صاحب مكيال المكارم در اثبات اين مدعا، چنين ميگويد:
چون مقتضاي شكرِ احسان، همين است. و دليل بر آن، فرمايش مولي صاحب الزمانعليه السلام در دعايي است كه در مُهج الدعوات ميباشد:
((و كساني كه براي ياري دين تو، از من پيروي ميكنند، نيرومند كن و آنان را جهادگر در راه خودت قرار ده، و بر بدخواهان من و ايشان، پيروزشان گردان(20)...)) .
بدون شك، دعا كردن براي آن حضرت و براي تعجيل فَرَجِ آن جناب، تبعيّت و نصرت او است؛ چون يكي از اقسام نصرت حضرت صاحب الزمانعليه السلام ياري كردن به زبان است، و دعا براي آن حضرت، يكي از انواع ياري كردن به زبان ميباشد.
و نيز دليل بر اين معنا است كه در تفسير علي بن ابراهيم قمي، ذيل آيهي شريفه ((وَإِذا حُيّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها))(21)؛ و هرگاه مورد تحيّت [بدرود و ستايش ]واقع شديد، به بهتر يا نظير آن، پاسخ دهيد.)) گفته است: ((سلام و كارهاي نيك ديگر.(22)))
واضح است كه دعا، از بهترين انواع نيكي است، پس اگر مؤمن، براي مولاي خود، خالصانه دعا كند، مولايش هم براي او خالصانه دعا ميكند، و دعاي آن حضرت، كليد هر خير و داس هر شرِّ است.
شاهد و مؤيّد اين مدّعا، روايتي است كه قطب راوندي، در خرايج آورده كه گفت:
((جمعي از اهل اصفهان، از جمله ابوالعباس احمد بن النصر و ابوجعفر محمّد بن علويه، نقل كردند كه: شخصي به نام عبدالرحمان، مقيم اصفهان شيعه بود. از او پرسيدند: ((چرا به امامت حضرت علي النقي(ع) معتقد شدي؟)). گفت: ((چيزي ديدم كه موجب شد من اين چنين معتقد شوم. من مردي فقير، ولي زباندار و پر جرأت بودم. در يكي از سالها، اهل اصفهان مرا با جمعي ديگر براي شكايت به دربار متوكل بردند، در حالي كه بر آن دربار بوديم دستوري از سوي او بيرون آمد كه علي بن محمّد بن الرضا(ع) احضار شود. به يكي از حاضران گفتم: ((اين مرد كيست كه دستور احضارش داده شده؟)) گفت: ((او، مردي علوي است كه رافضيان، معتقد به امامتاش هستند.))
سپس گفت: ((چنين ميدانم كه متوكّل، او را براي كشتن احضار ميكند.)) گفتم: ((از اينجا نميروم تا اين مرد را ببينم چهگونه شخصي است؟)) گويد: ((آنگاه او، سوار بر اسب آمد و مردم از سمت راست و چپ راه، در دو صف ايستاده به او نگاه ميكردند. هنگامي كه او را ديدم، محبّتاش در دلام افتاد. بنا كردم در دل براي او دعا كردن كه خداوند، شرّ متوكل را از او دفع كند، او، در بين مردم پيش ميآمد و به كاكل اسباش نگاه ميكرد، و به چپ و راست نظر نميافكند، من در دل پيوسته برايش دعا ميكردم. هنگامي كه كنارم رسيد صورتش را به سويم گردانيد. آنگاه فرمود: ((خداوند، دعايت را مستجاب كند، و عمرت را طولاني، و مال و فرزندات را زياد)).
از هيبت او، بر خود لرزيدم و در ميان رفقايم افتادم. پرسيدند: ((چه شد؟)) گفتم: ((خير است.)) و به هيچ مخلوقي نگفتم.
پس از اين ماجرا، به اصفهان برگشتيم. خداوند، به بركت دعاي او، راه هايي از مال بر من گشود، به طوري كه امروز، من، تنها، هزار هزار درهم ثروت در خانه دارم، غير از مالي كه خارج از خانه، ملك من است، و ده فرزند دارا شدم، و هفتاد و چند سال از عمرم ميگذرد. من، به امامت اين شخص معتقدم كه آن چه در دلام بود، دانست و خداوند، دعايش را دربارهام مستجاب كرد(23))).
ميگويم: اي خردمند! نگاه كن چهگونه امام هاديعليه السلام دعاي اين مرد را پاداش داد به اينكه در حقِّ او دعا كرد به آن چه دانستي، با اينكه در آن هنگام او از اهل ايمان نبود، پس آيا چهگونه دربارهي حضرت صاحب الزمانعليه السلام فكر ميكني؟ به گمانات اگر براياش دعا نمايي، او دعاي خير در حقات نميكند، با اينكه تو از اهل ايمان هستي؟ نه! سوگند به آنكه انس و جن را آفريد، بلكه آن جناب براي اهل ايمان دعا ميكند، هر چند كه خودشان از اين جهت غافل باشند، زيرا كه او، وليّ احسان است.
در تأييد آنچه در اين جا ذكر شد، يكي از برادران صالح، برايام نقل كرد كه آن حضرتعليه السلام را در خواب ديده، آن حضرت، به او فرمودهاند:
((من، براي هر مؤمني كه پس از ذكر مصائب سيد الشهداء، در مجالس عزاداري، دعا كند، دعا ميكنم)).
از خداوند، توفيق انجام دادن اين كار را خواهانايم كه البته، او، مستجاب كنندهي دعاها است.(24)
7- آمين بر دعاهاي دوستداران خود
امام مهدي(عج) بر دعاهاي ما ((آمين)) ميگويد. امام اميرالمؤمنينعليه السلام به زُمَيْله ميفرمايد: اي زميله! هيچ مؤمني نيست كه بيمار شود، مگر اينكه به مرض او مريض ميشويم، و اندوهگين نشود مؤمني، مگر اينكه به خاطر اندوه او، اندوهگين گرديم، و دعايي نكند مگر اينكه براي او آمين گوييم، و ساكت نماند مگر اينكه براياش دعا كنيم.(25)
8- نامه (به شيخ مفيد، سيد ابوالحسن اصفهاني و...)
((إنّه قد أذن لنا في تشريفك بالمكاتبة. هذا كتابنا إليك أيّها الأخ الولي)).
((هذا كتابنا بإملائنا و خطِّ ثقتنا. هذا كتاب إليك... ولاتظهر علي خطنا الذي سطرناه)).(26)
((ارخص نفسك واجعل مجلسك في الدهليز واقض حوائج الناس، نحن ننصرك))؛
((خودت را براي مردم ارزان كن و در دسترس قرار بده، محلِّ نشستنات را در دهليز خانهات انتخاب كن، تا مردم، سريع و آسان، با تو ارتباط داشته باشند و حاجتهاي مردم را بر آور. ما، ياريات ميكنيم)).(27)
9- عيادت
داستانهاي متعددي از عيادت حضرت حجت(عج) از دوستداران خود در كتابها نوشته شده است. از جملهي آنها عيادت حضرت، از حاج ملاّعباس تربتي و حاج سيّد عبدالله رفيعي است.(28)
10- تشييع
حضرت، در تشييع جنازهي برخي دوستداران مخلص خود، شركت ميكند. در اين مورد، نمونههاي فراواني است:
حضرت آية الله امامي كاشاني، در جلسهي سوم مجلس ختمي كه در ((مسجد اعظم قم))، از طرف اساتيد حوزهي علميهي قم برگزار شده بود، در سخنراني خود فرمودند: يكي از افرادي كه مورد وثوق است و گاهي اخباري را در دسترسام قرار ميدهد، گفت: ((به منظور شركت در تشييع جنازهي حضرت آية الله العظمي گلپايگانيقدس سره از تهران به قم رفتم و به مسجد امام حسن مجتبيعليه السلام رسيدم. در آنجا به دو نفر از اصحاب حضرت حجّت، أرواحنا فداه، برخورد كردم. آنان به من گفتند: ((امام زمانعليه السلام در مسجد امام حسن عسكريعليه السلام تشريف دارند، برو آقا را ملاقات كن)). با عجله، خودم را به مسجد امام حسن عسكريعليه السلام رساندم و وارد مسجد شدم. در آن هنگام اذان ظهر را گفته بودند. من، متوجّه شدم كه حضرت ،با سي نفر از اصحاب، مشغول نماز هستند. اقتدا كردم. بعد از نماز، حضرت فرمودند: ((ما، از همين جا تشييع ميكنيم...)). از مسجد خارج شديم و دنبال جمعيت، با آقا رفتيم تا به صحن رسيديم.(29)))
مرحوم آية الله سيّد محمد باقر مجتهد سيستاني، پدر آية الله العظمي حاج سيّد علي سيستاني، دامت بركاته، در مشهد مقدّس، براي آنكه به محضر امام زمانعليه السلام شرفياب شود، ختم زيارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدي از مساجد شهر آغاز ميكند.
ايشان ميفرمود: ((در يكي از جمعههاي آخر، ناگهان، شعاع نوري را مشاهده كردم كه از خانهاي نزديك به آن مسجدي كه من در آن مشغول به زيارت عاشورا بودم، ميتابيد. حال عجيبي به من دست داد و از جاي برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانهي كوچك و فقيرانهاي بود كه از درون آن، نور عجيبي ميتابيد. در زدم. وقتي در را باز كردند، مشاهده كردم كه حضرت ولّيعصر امام زمانعليه السلام، در يكي از اتاقهاي آن خانه، تشريف دارند و در آن اتاق، جنازهاي را مشاهده كردم كه پارچهاي سفيد روي آن كشيده بودند.
وقتي كه من وارد شدم و اشكريزان سلام كردم، حضرت، به من فرمودند: ((چرا اين گونه به دنبال من ميگردي و اين رنجها را متحمّل ميشوي؟! مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه كردند) تا من به دنبال شما بيايم.)) بعد فرمود: ((اين، بانويي است كه در دورهي بي حجابي (دوران رضا خان پهلوي)، هفت سال از خانه بيرون نيامد تا مبادا نامحرم او را ببيند.))!(30) و (31)
11- دفع بلا
((أنا خاتم الأوصياء و بي يدفع الله عزّوجلّ البلاء عن أهلي و شيعتي))؛
((من، آخرين وصيّام و خداوند، به واسطه من بلا، را از اهل و شيعيان من دور ميسازد)).(32)
12- پيام
آن بزرگوار، در فرازهاي مهمّي از تاريخ، پيامهايي براي جامعهي شيعه يا برخي افراد ميفرستد.
داستان فتواي حرمت استعمال تنباكو به ميرزاي شيرازي(33) و پيام به سيد ابوالحسن اصفهاني و امام راحل رحمه الله در واقعه بيست و يكم بهمن، نمونههاي خوبي است.(34)
13- مسجدها و مقامها (مسجد سهله، جمكران، امام حسن مجتبيعليه السلام،...)
امام، جايگاههايي را براي عبادت و توجه به خود ميگزيند و با نشانهها و كراماتي، همراه ميكند و همگان را به آنجا فرا ميخواند تا خدا را بخوانند و متوجّه امام خود باشند و فرج او را كه فرج خود آنان است، بخواهند. در ايران اسلامي ،مسجد جمكران، از اهمّيّت ويژهاي برخوردار است.(35)
14- نيابت
قرار دادن حضرت نايبي را براي خود در ايّام غيبت، يكي از مهمترين جلوههاي محبّت حضرت به شيعيان است:
((و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا.))(36)
15- تعليم
حضرت، دعاها(37)، زيارات، پرسشهاي علمي برخي علما(38)، را ... تعليم ميدهد. از جملهي دعاها، زيارت آل ياسين، عظم البلاء(39)، زيارت رجبيه است كه هر يك، داراي مضامين بسيار بلندياند.
حكايت سيّد رشتي و سفارش امام عصر(عج) بر خواندن نافله و عاشورا و جامعه، بسيار شنيدني است.(40)
((طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لإنكارنا))؛(41)
((طلب معارف از غير طريق ما اهل بيت، مساوي با انكار ما است)).
سفارش حضرت به قرائت قرآن و ادعيه و زيارات.(42)
16- درس آموزي
داستان شيعيان بحرين و اينكه ما آمادهايم، پس چرا حضرت نميآيد و انتخاب يك نفر از ميان خود به عنوان بهترين فرد و برخورد حضرت با آن فرد و فرستادن پيام به اينكه در فلان روز و فلان مكان، همهي شيعيان جمع شوند و درس مهمّي كه حضرت به آنان ميدهد....(43)
17- از غربت تا حكومت
در هنگام شهادت امام عسكريعليه السلام شيعه، در غربت است و در حيرتي جانكاه به سر ميبرد، امّا امروزه، ايران اسلامي، با نام و ياد حضرت قيام ميكند و با رهبري نايب او پيروز ميشود. آيا اين چيزي جز عنايات و امداد حضرت است؟
خداي تعالي به پيامبرش ميگويد:
((به ياد بياور آن زماني كه در غربت بوديد و از اينكه شما را نربايند، در هراس بوديد(44) و امروزه...)).
مقايسهي وضع گذشته و امروز ما، درسهاي زيادي از جلوههاي محبّت يار را با خود به همراه دارد.
در اين زمينه، كلام حضرت به مرحوم ميرزاي ناييني نمونهي گويايي است: ((اينجا (ايران) شيعه خانهي ما است. ميشكند، خم ميشود، خطر هست، ولي ما نميگذاريم سقوط كند. ما نگهاش ميداريم.))(45)
18- فريادرسي (دستگيري درماندگان و راهيابي گمشدگان)
داستانهاي متعددي وجود دارد در مورد اينكه چهگونه حضرت به فرياد برخي از مستضعفان جهان و دوستداران خود ميرسند:
داستان مرحوم آقاي نمازي شاهرودي كه چهگونه كاروان آنان، راه را در مكّه كم كرد و...(46)
سرخ پوستان سه قبيله از قبائل داكوتاي شمالي و منطقهي قطب، در هنگام نياز و نيز گم كردن راه در يخهاي قطبي و جنگل، از فردي به نام ((مهدي)) كمك ميطلبند كه تا اين اواخر از ارتباط اين نام با اسلام و يا اصولاً مكتب اسلام نيز اطّلاعي نداشتند پس از اطلاع از اين موضوع، تعدادي از دانشجويان سرخپوست به اسلام گرويدند.
توضيح خبرنامه: زبانشناسان و محقّقان زبانهاي بومي آمريكاي شمالي كشف كردهاند كه ريشهي ((مهد)) و ((مهدي)) در زبانهاي بومي اوليّه، در كشورهاي شمالي و جنوبي آمريكا، از جنبهي بسيار مذهبي و اسرارآميزي برخوردار است.(47)
19- دفاع (فردي و جمعي)
موارد متعدّدي است مبني بر اينكه حضرت، از برخي دوستداران خود دفاع ميكند (داستان ضربهي صفين(48) و دفاع از وحيد بهبهاني(49)). اين دفاع، منحصر به موارد شخصي و فردي نيست، بلكه در مواردي، از جامعهي شيعه دفاع ميكند و باعث حفظ آنان ميشود (داستان انار كه مربوط به شيعيان بحرين و وزير آن كه دست نشاندهي انگليسيها بوده است و...)(50)
20- هدايت
افراد متعددي، به دست حضرت هدايت شدند. از آن جمله است بحرالعلوم يمني(51).
21- برآوردن حاجات و رفع مشكلات
داستانهاي متعددي نقل شده كه حضرت، برآورندهي حاجات و مشكل گشاي بسياري از افراد بودهاند.(52)
22- شفا
داستانهاي فراواني وجود دارد كه حضرت، بسياري از بيماران لاعلاج را كه به آن حضرت متوسل شدهاند شفا داده است.(53)
23- همسفره شدن
شيخ اسدالله زنجاني فرمود: ((اين قضيه را دوازده نفر از بزرگان، از شخصي كه در محضر سيّد بحرالعلومقدس سره بود، نقل كردند. آن شخص ميگويد:
هنگامي كه جناب آقاي شيخ حسين نجفي، از زيارت بيت الله الحرام به نجف اشرف مراجعت كرد، بزرگان دين و علما، براي تبريك و تهنيت، به حضور او رسيدند و در منزل ايشان جمع شدند.
سيّد بحرالعلومقدس سره چون با جناب آقا شيخ حسين، كمال رفاقت و صميميّت را داشت، در اثناي صحبت، روي مبارك خويش را به طرف او گرداند و فرمود: ((شيخ حسين! تو، آن قدر سربلند و بزرگ گشتهاي، كه بايد با حضرت صاحب الزمانعليه السلام هم كاسه و هم غذا شوي!)). شيخ، متغيّر و حالش دگرگون شد. حضّار مجلس، از شنيدن سخن سيّد بحرالعلوم، اصل قضيه را از ايشان سؤال كردند.
سيّد فرمود: ((آقا شيخ حسين! آيا به ياد نداري كه بعد از مراجعت از حج در فلان منزل بودي، در خيمهي خود نشسته و كاسهاي كه در آن آبگوشت بود؛ براي ناهار خود آماده كرده بودي، ناگاه، از دامنهي بيابان، جواني خوشرو و خوشبو در لباس اعراب، وارد گرديد و از غذاي تو تناول فرمود؟ همان آقا، روح همهي عوالم امكان، حضرت صاحب الأمر و الزّمان، عجل الله تعالي فرجه الشريف، بودهاند)).(54)
چهارشنبهها به مسجد سهله ميرفتم و مراقب خود بودم و غذاي اندك و غير حيواني ميخوردم. در حدود چهارشنبهي 34 يا 35 بود كه شبي در مسجد به هنگام دعا و عبادت، ديدم مرد عربي آمد در كنارم نشست، ابتدا قرآن خواند و سپس مرا به سخن گرفت. من پاسخ او را با اكراه ميدادم و نخواستم با او حرف بزنم، زيرا او را مانع كارم ميدانستم، در اين هنگام، سفره باز كرد و به خوردن غذاي چرب و پر از گوشت (پلو تهچين) پرداخت و به من نيز اصرار ميكرد كه بيا با من از اين غذا بخور. از او اصرار بود و از من امتناع، سرانجام به او گفتم من در شرايطي هستم كه غذاي حيواني نميخورم.
آن مرد گفت: بيا بخور، آنچه را شنيدي معنايش آن است كه مثل حيوان نخور نه آنكه حيواني نخور.(55)
24- تذكر
حضرتعليه السلام به او فرمودند: براي از دست دادن مال و ضرري كه امسال ديدهاي غم مخور؛ زيرا خداوند ميخواهد بدين وسيله تو را امتحان كند. مال ميآيد و ميرود. آنچه ضرر كردهاي به زودي جبران خواهد شد و قرضهايت را پرداخت خواهي كرد.(56)
25- زيارت و حج نيابي
حضرت وليعصرعليه السلام فرمودند: بيا با هم به زيارت قبر حاج سيدعلي مفسّر برويم، وقتي در خدمتشان به آنجا رفتم ديدم روح آن مرحوم كنار قبرش ايستاده است و به آن حضرت، اظهار ارادت ميكند. بعد سيّدعلي به من گفت: سيّد كريم! به حاج شيخ مرتضي زاهد سلام مرا برسان و بگو: چرا حق رفاقت و دوستي را رعايت نميكند و به ديدن ما نميآيي و ما را فراموش كردهاي؟
حضرت وليعصرعليه السلام به سيدعلي فرموند: حاج شيخ مرتضي گرفتار و معذور است، من به جاي او خواهم آمد.(57)
اين قضيه توسط حضرت آيةالله العظمي ميلانيقدس سره نقل شده است: ... زير فشار عذاب طاقتفرسا، دست توّسل به سوي مادرم حضرت فاطمه زهراعليها السلام گشودم و گفتم: مادر جان! درست است كه من فريضهاي را ترك نمودهام، اما من عمري از حسين عزيزت سخن گفتهام، شما مرا نجات بدهيد. و پس از اين توّسل خالصانه، درِ زندانم گشوده شد و گفتند: مادرت فاطمهعليها السلام تو را خواسته است. مرا نزد مادرم بردند و او از اميرمؤمنانعليه السلام درخواست كرد كه مرا ببخشايد و نجاتم را از خدا بخواهد. اما اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: دختر گرامي پيامبر! ايشان بارها روي منبر به مردم گفته است كه اگر كسي فريضهي حج را در صورت امكان و توان ترك كند، به هنگام مرگ به او گفته ميشود: يهودي يا نصراني يا مجوسي بمير! اكنون او خودش ترك كرده است! من چه كنم؟!
مادرم فرمود: راهي براي نجات او بيابيد. اميرمؤمنانعليه السلام فرمود: تنها يك راه به نظر ميرسد كه خدا او را ببخشايد. و آن اين است كه از فرزندت مهديعليه السلام بخواهي امسال به نيابت او حج كند، و مادرم چنين كرد و فرزندش مهديعليه السلام پذيرفت و من نجات يافتم، و آنگاه مرا به اين باغ زيبا و پر طراوت آوردند.(58)
26- ديدار
داستانهاي معتبر و ارزنده و درسآموز فراواني مبني بر اينكه حضرت با برخي از دوستداران خود ديدار دارد. در ميان آنها داستانهاي خوبي از بزرگان هست كه ميتواند بسيار درسآموز و تأثير گذار و احساس برانگيز باشد.
ناگفته نماند كه در اين مورد، هر ادّعايي را از هر كسي نميتوان پذيرفت؛ چه، آن را كه خبر شد، خبري باز نياورد. هزار نكتهي باريكتر ز مو اينجا است.
آن چه كه ذكرش در اينجا ضروري است، اين است كه از ما، عمل به تكليف را خواستهاند و ديدن حضرتعليه السلام، تكليف نيست. ديدار حضرت، گرچه بدون شك، توفيق بزرگي است، امّا ما مكلَّف به آن نشدهايم. در داستانهاي متعدّدي، حضرت، خود، به همين نكته اشاره ميفرمايد و تقوا و دين مداري را از شيعيان و دوستداران خود ميخواهد، نه جست و جوي ملاقات با آن حضرت. عاشق راحتي معشوق را ميخواهد، و زمينهي آمدن او را فراهم ميسازد و خواستههايش را كه هدايت انسانها و بهبود وضع جامعه است، گردن مينهد. آنكه فقط ميخواهد امام را ببيند، عاشق نيست، خود خواه است!
از اينها كه بگذريم موارد بيست و شش گانهي ذكر شده(59) را در سه عنوان ياد و مدد و ديدار ميتوان جمع كرد.
1- ياد:
1- ناميدن؛ 2- سلام؛ 3- عيادت؛ 4- نظارت؛ 5- شريك غم و شادي؛ 6- دعا بر دوستداران خود؛ 7- آمين بر دعاهاي دوستداران خود؛ 8- نامه؛ 9- عبادت؛10- تشييع؛ 11- دفع بلا؛ 12- پيام؛ 13- مسجدها و مقامها؛ 14- هم سفره شدن؛ 15- تذكر؛ 16- زيارت و حج نيابي.
2- مدد:
1- نيابت؛ 2- تعليم؛ 3- درس آموزي؛ 4- از غربت تا حكومت؛ 5- فريادرسي؛ 6- دفاع؛ 7- هدايت؛ 8- برآوردن حاجات و رفع مشكلات؛ 9- شفا.
3- ديدار
(داستانهايي معتبر، ارزنده و سازنده).
-------------
پينوشتها:
1) مفاتيح الجنان، زيارت آل ياسين.
2) بحار الأنوار، ج 53، ص 11.
3) دعاي ندبه.
4) روزگار رهايي، ج 1، ص 129 (به نقل از الزام الناصب، ص 10)
5) الامام الامين الرفيق و الولد الشفيق، و الاخ الشقيق، و الاخ الشفيق، و كالامّ البرّة بالولد الصغير مفزع العباد...؛ امام، امين و دوست است، و پدر مهربان و برادر همزاد است، و مانند مادري مهربان است نسبت به فرزند خردسال خود، و پناهگاه مردم است. (تحف العقول، ص 324)
6) إن رحمةَ ربّكم وسعت كلَّ شيء و أنا تلك الرحمة. (بحارالأنوار، ج 53، ص 11)
7) ر.ك: آيه 105 از سورهي توبه و روايت ذيل آن.
8) حاج آقا فخر، از صالحاني بود كه چند سال پيش، در قم، از دار دنيا رحلت كرد.
9) سيري در آفاق (زندگينامهي حضرت آيةالله العظمي بهاءالديني، ص 374).
10) نامه به شيخ مفيد.
11) تفسير نمونه، ج 27، ص 186.
12) نامهي حضرت به شيخ مفيد، بحار، ج 53، ص 175، 176.
13) داستان حاج علي بغدادي، (النجم الثاقب، حكايت...؛ مفاتيح الجنان در زيارت كاظمين).
14) داستان حاج علي بغدادي، النجم الثاقب، حكايت...؛ مفاتيح الجنان).
15) داستان علامه بحرالعلوم، (عنايات حضرت مهديعليه السلام به علما و طلاب، محمّدرضا باقي اصفهاني، ص 262).
16) توجهات وليّعصرعليه السلام به علما و مراجع تقليد، عبدالرحمن باقرزاده بابلي، ص 84.
17) ر.ك: ترجمهي مكيال المكارم، ج 1، ص 341 - 342.
18) مكيال المكارم، ج 2، ص 94 و 53.
19) مكيال المكارم، ج 1، ص 94 و 53.
20) مهج الدعوات، 302.
21) نساء: 86.
22) تفسير القمي، ج 1، ص 145.
23) الخرائج، باب حادي عشر في معجزات الامام علي بن محمّد الهاديعليه السلام.
24) ترجمه مكيال المكارم، ج 1، ص 447 449.
25) مشارق الأنوار، ص 452؛ مكيالالمكارم، ج 1، ص 163.
26) ر.ك: احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 323.
27) آثار الحجة، ج 1، ص 134؛ عنايات حضرت مهدي(عج) به علما و طلاب، ص 141. و نيز حكايت 62 و 63 از كتاب عنايات حضرت...، ص 142 و 143.
28) عنايات حضرت مهدي...، ص 349 360.
29) شيفتگان حضرت مهدي، ج 2، ص 137.
30) شيفتگان حضرت مهديعليه السلام، ج 3، ص 158.
31) و نيز ر.ك: عنايات حضرت مهدي(عج)، ص 361 370.
32) الغيبة، شيخ طوسي، ص 246
33) شيفتگان حضرت مهدي(عج)، ج 2، ص 355؛ عنايات حضرت مهدي(عج) و... ص 48.
34) ر.ك. مجله انتظار، شماره 1، ص 31.
35) النجم الثاقب، ص 383.
36) احتجاج، طبرسي، ج 2، ص
37) عنايات حضرت مهدي...، ص 57 74.
38) ر.ك: عنايات حضرت مهدي(عج)...، ص 15 28.
39) مكيال المكارم، ج 1، ص 334.
40) النجم الثاقب، ص 602؛ مفاتيح الجنان (پس از زيارت جامعه).
41) مهدي (ع)...، ص 171.
42) عنايات حضرت مهدي...، ص 146 153.
43) ر.ك: تاريخ الغيبة الكبري، سيد محمد صدر، ص 116 117.
44) واذكروا إذ أنتم قليل مستضعفون في الأرض تخافون أنْ يتخطفكم الناس). انفال: 26.
45) ر.ك: عنايات حضرت مهدي...، ص 315.
46) ر.ك: پادشه خوبان، ص 100. براي آگاهي از موارد ديگر، ر.ك: تشرف يافتگان، ص 49 و عنايات حضرت مهدي(عج)...، ص 305 345 و 413 438؛ مكيال المكارم، ج 1، ص 332 335.
47) خبرنامه فرهنگي اجتماعي سازمان تبليغات اسلامي، شمارهي منبع 13 خرداد 1366، ص 6 (به نقل از صبح اميد، صدر الدين هاشمي دانا، ص 126).
48) بركات حضرت ولي عصر (حكايات العبقري الحسان) ص 124.
49) ر.ك: عنايات حضرت مهدي(عج)، ص 93.
50) نجم ثاقب، حكايت 49، ص 556.
51) ر.ك: عنايات حضرت مهدي(عج) ص 91. و همچنين است حكايت شيخ ابوالقاسم حاسمي و رفيع الدين حسين. همان، ص 89، و حكايت ياقوت روغن فروش، مكيالالمكارم، ص 107.
52) ر.ك: عنايات حضرت مهدي(عج)...، ص 273 284؛ شميم عرش (تشرف يافتگان) ص 150.
53) ر.ك: عنايات حضرت مهدي(عج)...، ص 177 194 و كرامات المهدي(عج).
54) بركات حضرت وليّ عصرعليه السلام ص 288؛ العبقري الحسان، ج 1، ص 118.
55) توجهات ولي عصر به علما و مراجعه تقليد.، عبدالرحمان باقرزادهي بابلي، ص 162 و 163.
56) تاريخ الغيبة الكبري، سيد محمّد صدر، ج 2، ص 125 (به نقل از النجم الثاقب، ص 366).
57) عنايات حضرت مهديعليه السلام...، ص 368.
58) عنايات حضرت مهديعليه السلام...، ص 369 و 370.
59) ناگفته نماند، موارد ديگري نيز از جلوههاي محبّت امام، را ميتوان بر شمارد، امّا به همين اندازه اكتفا ميشود؛ چه اينكه ما، در صدد استقصاي تمامي موارد نبوديم. آن چه در اينجا ارائه شد، برخي از جلوههاي محبت امامعليه السلام است.
[مجله انتظار شماره 5 : - اعتقادي] |
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,
درس آموزي ,
تعلیم ,